مدیرعامل زمان صلح / مدیرعامل زمان جنگ

مدیرعامل زمان جنگ

 

مدیرعامل زمان صلح / مدیرعامل زمان جنگ

تعاریف

ممکن است این سوال برایتان پیش بیاید که مدیرعامل زمان صلح ومدیرعامل زمان جنگ یعنی چه؟ منظور از زمان صلح در تجارت، آن زمانهایی‌ است که یک شرکت در بازار اصلی خود از مزیت زیادی در مقابل رقابت برخوردار است و بازار آن در حال رشد است. در زمان صلح، شرکت می تواند بر گسترش بازار و تقویت نقاط قوت شرکت تمرکز کند.

 

در زمان جنگ یک شرکت با تهدید قریب‌الوقوعی مواجه شده است. چنین تهدیدی می‌تواند از طیف وسیعی از منابع از جمله رقابت، تغییرات چشمگیر اقتصاد کلان، تغییر بازار، تغییر زنجیره تأمین و غیره ناشی شود. مدیرعامل بزرگ زمان جنگ، اندی گروو در کتاب خود فقط پارانوئید زنده می‌ماند، نیروهایی را که می‌توانند یک شرکت را از زمان صلح به زمان جنگ ببرند، به طرز شگفت انگیزی توصیف می‌کند.

 

بطور مثال یک مأموریت کلاسیک در زمان صلح، تلاش Google برای سریع‌تر کردن اینترنت است. موقعیت Google در بازار جستجو چنان مسلط است که آنها تشخیص دادند هر چیزی که باعث سریع‌تر شدن اینترنت شود به نفع آنهاست زیرا کاربران را قادر می‌سازد جستجوهای بیشتری انجام دهند. آنها به‌عنوان رهبر برجسته بازار بیشتر از اینکه با رقبای جستجوی خود سروکار داشته باشند، بیشتر به گسترش بازار توجه دارند.

 

زمان صلح و زمان جنگ به سبکهای مدیریتی کاملاً متفاوتی نیاز دارند. جالب اینجاست که بیشتر کتابهای مدیریتی ، تکنیکهای مدیرعامل در زمان صلح را توصیف می کنند در حالی که تعداد بسیار کمی از آنها زمان جنگ را توصیف می کنند.

مدیرعامل زمان جنگ

به عنوان مثال، یک اصل اساسی در اکثر کتاب‌های مدیریت این است که شما هرگز نباید یک کارمند را در یک محیط عمومی شرمنده کنید. از طرف دیگر، اندی گروو یک‌بار در اتاقی پر از مردم به کارمندی که دیر وارد جلسه شد گفت: “تمام آنچه در این دنیا دارم زمان است و شما وقت مرا تلف می‌کنید.” چرا چنین رویکردهای متفاوتی در مدیریت وجود دارد؟

 

در زمان صلح ، رهبران باید فرصت فعلی را به حداکثر برسانند و گسترش دهند. در نتیجه، رهبران زمان صلح از روش‌هایی برای تشویق خلاقیت گسترده و مشارکت در مجموعه متنوعی از اهداف ممکن استفاده می‌کنند. در زمان جنگ، برعکس، این شرکت به طور معمول یک گلوله ذخیره دارد و باید به هر قیمتی که شده، به هدف برسد. بقای شرکت در زمان جنگ بستگی به پیگیری دقیق و همسویی با مأموریت دارد.

 

وقتی استیو جابز به اپل بازگشت، این شرکت هفته‌ها با ورشکستگی فاصله داشت، سناریوی کلاسیک زمان جنگ. او به همه احتیاج داشت که با دقت حرکت کنند و برنامه دقیق خود را دنبال کنند. هیچ جایی برای خلاقیت فردی خارج از مأموریت اصلی وجود نداشت.

در تضاد کامل، وقتی گوگل به تسلط خود در بازار جستجو دست‌یافت، مدیریت گوگل با ایجاد و حتی الزام به هر کارمندی که 20٪ از وقت خود را صرف پروژه‌های جدید خود کند، نوآوری در زمان صلح را تقویت کرد.

مدیرعامل زمان جنگ

تکنیک‌های مدیریت زمان صلح و زمان جنگ هر دو می‌توانند در موقعیت‌های مناسب بسیار کارآمد باشند، اما بسیار متفاوت هستند. مدیرعامل زمان صلح شباهتی به مدیرعامل زمان جنگ ندارد.

تفاوت مدیرعامل زمان صلح با مدیرعامل زمان جنگ

 

  • مدیرعامل زمان صلح می‌داند که پروتکل مناسب منجر به برنده شدن می‌شود. مدیرعامل زمان جنگ برای پیروزی پروتکل را نقض می‌کند.
  • مدیرعامل زمان صلح بر روی تصویر کلان متمرکز است و افرادش را قادر می‌سازد تا تصمیمات دقیق بگیرند. مدیرعامل زمان جنگ در صورت ایجاد تداخل در دستورالعمل اصلی، به جزئی‌ترین مسائل هم اهمیت می‌دهد.
  • مدیرعامل زمان صلح وقت خود را صرف تعریف فرهنگ می‌کند. مدیرعامل زمان جنگ به جنگ اجازه می‌دهد فرهنگ را تعریف کند.
  • مدیرعامل زمان صلح تلاش می کند تا از فحش استفاده نکند. مدیرعامل وقت جنگ بعضی اوقات از فحش به طور هدفمند استفاده می کند
  • مدیرعامل زمان صلح قصد دارد بازار را گسترش دهد. مدیرعامل زمان جنگ قصد دارد در بازار پیروز شود.
  • مدیرعامل زمان صلح تلاش می‌کند تا انحراف از برنامه را تحمل کند، در حالی که با تلاش و خلاقیت همراه است. مدیرعامل زمان جنگ هرگز چنین چیزی را تحمل نمی‌کند.
  • مدیرعامل زمان صلح صدایش را بلند نمی‌کند. مدیرعامل زمان جنگ بندرت با لحنی معمولی صحبت می کند.
  • مدیرعامل زمان صلح برای به حداقل رساندن تعارضات تلاش می کند. مدیرعامل زمان جنگ تناقضات را بیشتر می کند.
  • مدیرعامل زمان صلح برای خرید گسترده تلاش می‌کند. مدیرعامل زمان جنگ نه به اجماع‌سازی دامن می‌زند و نه اختلافات را تحمل می‌کند.
  • مدیرعامل زمان صلح اهداف جسورانه بزرگ را تعیین می‌کند. مدیرعامل زمان جنگ بیش از حد مشغول جنگ با دشمن است تا کتاب‌های مدیریتی نوشته شده توسط مشاورانی را که هرگز موفق به فروش میوه نشده‌اند، بخواند.
  • مدیرعامل زمان صلح کارمندان خود را برای اطمینان از رضایت و پیشرفت شغلی آموزش می‌دهد. مدیرعامل زمان جنگ کارمندان خود را آموزش می‌دهد تا آنها در جنگ ابزار خود را از دست ندهند.

 

آیا مدیرعامل می تواند هر دو باشد؟

آیا یک مدیرعامل‌ می‌تواند مجموعه مهارت‌ها را برای هدایت هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ ایجاد کند؟

به‌راحتی می‌توان ادعا کرد که من به عنوان مدیرعامل در زمان صلح ناکام ماندم، اما به‌عنوان یک مدیر جنگ موفق شدم. جان چمبرز به‌عنوان مدیرعامل در زمان صلح سیسکو بسیار خوب عمل کرد، اما وقتی سیسکو به جنگ جونیپر ، اچ پی و طیف وسیعی از رقبای جدیدش رفت با مشکل مواجه شد.

استیو جابز، که از سبک مدیریتی کلاسیک زمان جنگ استفاده می‌کند، در طولانی‌ترین دوره صلح خود در دهه 1980 خود را به‌عنوان مدیرعامل اپل برکنار کرد و بیش از یک دهه بعد از آن در دوره شدیدترین جنگ خود به اپل بازگشت.

پاسخ مثبت است، اما سخت است. تسلط بر مجموعه مهارت‌های زمان جنگ و زمان صلح به معنای درک بسیاری از قوانین مدیریت و دانستن این است که چه زمانی آنها را دنبال کنید و چه زمانی آنها را نقض کنید.

 

توجه داشته باشید که کتاب‌های مدیریت معمولاً توسط مشاوران مدیریتی که در زمان صلح شرکت‌های موفق مطالعه می‌کنند، نوشته می‌شوند. در نتیجه، کتاب‌های بدست آمده روش‌های مدیران عامل در زمان صلح را توصیف می‌کنند.

در واقع، به‌غیراز کتاب‌های نوشته شده توسط اندی گروو، هیچ کتاب مدیریتی دیگری را نمی‌شود یافت که به شما یاد دهد چگونه در زمان جنگ مانند استیو جابز یا اندی گروو مدیریت کنید.

 

در بازار جستجو، گوگل همچنان مسلط است، اما در شبکه‌های اجتماعی، گوگل باید از پشت سر بیاید. آیا گوگل تحت پیج اوج می‌گیرد یا مبارزه می‌کند؟ این به میزان کارایی مدیرعامل زمان جنگ بستگی دارد. این حتی بیشتر به این بستگی دارد که آیا مشخص‌ترین شرکت در زمان صلح در صنعت می‌تواند انتقال فرهنگی را به جنگ تبدیل کند.

Total
0
Shares
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Previous Post
مارکتینگ

5 ابزار مارکتینگ و نکاتی در مورد آن‌ها

Next Post
سرمایه‌گذاری

سرمایه‌گذاری خطرپذیر چیست

Related Posts