به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهي بر شده پیکرست
زندگینامه 
امروزه به واسطه اسامی کهن ایرانی،داستانی، انیمیشن ها و دروس آموزشی ، کمتر کسی را می توان یافت که نام بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو و حماسه سرای ایرانی را نشنیده باشد.
بی تردید زبان فارسی، مدیون تلاش شگفت حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگ ترین شاعر حماسه سرای ملی ایران است. معماری حکیمانه او در برپایی کاخی رفیع از نظم در زبان فارسی، چنان استوار قامت افراشته که قرن ها مصون از باد و باران و فرسایش، سرفراز بر تارک فرهنگ ایرانی می درخشد و نام بلند آن شاعر گران مایه را برای همیشه زنده نگه داشته است.
ابوالقاسم فردوسی سرایندهٔ شاهنامه در سال 319 شمسی در طوس از توابع استان خراسان چشم به جهان گشود. وی دهقان و دهقانزاده بود. اما شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند. وی با بهرهگیری از آن سرمایه در سن 55 سالگی پرآوازهترین سرودهٔ خود و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی را به اتمام رساند و در سن 77 سالگی درست 22 سال بعد، تحریر دوم را انجام داد. علاوه بر شاهنامه، هجونامهای در نکوهش سلطان محمود غزنوی اثر دیگری است که به او نسبت داده اند.سرودن این هجونامه نیزداستانی در خود نهفته دارد.
شاهنامه
شاهنامه، منظومه مفصلي است که حدوداً از شصت هزار بيت تشکيل شده است و داراي سه دوره اساطيري، پهلواني، تاريخي است. فردوسي سرودن این اثر را صرفاً به خاطر علاقه خویش و حتي سال ها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد آغاز کرده بود. اما به دلایل زیادی این اثر هنری را به پادشاه خود تقدیم کرد که او نیز این را نپذیرفت و به تمسخر آن پرداخت. در نظر او پهلوانانی چون رستم در سپاهش بسیار یافت می شد و ارزشی نداشت و شاید همین علتی در پیدایش هجونامه شد.
شاهنامه این اثر بزرگ برخلاف نظریاتی که در ذهن همگان باب شده است تنها در داستان های حماسی باعث افتخار نیست. داستان غم انگیزی همچون رزم رستم و سهراب، رزم رستم و اسفندیار، سوگ سیاوش (سیاوش که یکی از محبوب ترین و معصوم ترین شخصیت های شاهنامه است) و نیزعاشقانه های زیادی همچون زال و رودابه، رستم و تهمینه، سیاوش و فرنگیس، بیژن و منیژه ابعاد دیگری ازاین اثر را تشکیل می دهند.
به طور کلی یکسان بودن ساختار داستانهای صرفاً حماسی، امری بدیهی است. در این داستانها انگیزهای که عموماً انتقام است، به جنگ منجر میشود. هنر نویسنده علاوه بر داشتن زبان فاخر، توانایی در نوعی آشنایی زدایی در پرداختن به انگیزه ها، عوامل ماورایی و به طور کلی داستانهای فرعی و حواشی بسیار مهم است اما جریان داستانی که در یک بافت غنایی در حال وقوع است، به شکل دیگری پیش میرود.
تقسیم بندی شاهنامه
به طور کلی داستانهای غنایی شاهنامه را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف. عاشقانه ها: این داستانها ماهیت عاشقانه دارند و به شرح دلدادگی و وصال میپردازند. عاشقان از پهلوانان بنام هستند. بیژن و منیژه و زال و رودابه از این نوع است
ب : تراژدیها: برخی داستانهای دیگر اگرچه سرشار از عواطف و احساسات انسانی هستند اما شکل گیری آن ها در نتیجه یک تراژدی و فقدان است. گاه این فقدان در پی یک داستان عاشقانه حاصل شده است مانند داستان مرگ سیاوش و گاه خود داستانی رزمی بوده است مانند داستان مرگ اسفندیار یا از هر دو ماهیت رزمی و غنایی برخوردار بوده است مانند مرگ سهراب؛ این داستانها را میتوان سوگواریها یا مراثی نیز نامید که از آغاز شاهنامه با مرگ سیامک شروع میشود. باید توجه داشت که برخی داستانها مانند داستان سیاوش از هر دو ماهیت برخوردارند. در واقع سیاوش قهرمان دو داستان است. در داستان اول او برای رهایی از عشق ناپاک عزیمت راهی دور میکند و این پایان عشق یک سویه و حرکت اول قصه است. حرکت دوم قصه با این پایان آغاز میشود و به تراژدی مرگ سیاوش میانجامد.
چو آگاهی آمد به کاووس شاه که شد روزگار سیاوش تباه
به کردار مرغان سرش را ز تن جدا کرد سالار آن انجمن
ابر بیگناهش به خنجر به زار بریدند سر زان تن شاهوار
بنالد همی بلبل از شاخ سرو چو دراج زیر گلان با تذرو
همه شهر توران پر از داغ و درد به بیشه درون برگ گلنار زرد
گرفتند شیون به هر کوهسار نه فریادرس بود و نه خواستار
و این داستان ادامه دارد …
منابع :